و آن هنگام که همه چیز از آب خلق شد و آب از هیچ،صوتی از قاب قوسین او ادنی طنین انداز شد :(الماء هی ولایه فاطمه
و قطرات آب آرام آرام همچو اشکی بر گرفته از دلی سوخته بر پیکره عالم نشست تا حیات معنا پیدا کند.وحیات یعنی دانستن
و معرفت به حقیقت وجودی آب ،هر که را در این وادی راهی نباشد ،مرده ای بیش نیست ، زیرا که جهل مقدمه ی مرگ است
و مرگی حقیقی .هر آسمان را از برای آب حقیقتی است و هر حقیقتش را سرچشمه ای ست و ولایت یگانه بانوی عالم وجود
را خالق سر چشمه ها . گویند هر آسمان در برابر آسمانی دیگر همچون حلقه ایست در بیابان دل ،پس هر سر چشمه ای
در برابر سر چشمه ای دیگر همچون مهره ای ست بی نام و نشان.و آن زمان که ذات حق اراده کرد تا آب را به بهترین
خلقش نشان دهد،آنقدر نزولش داد تا بر روی کره ی خاک ،بی رنگ،بی بو به ظهورش رسانید ،که اگر مدتی کم نعمتش را بردارد ،
حیات وجود خود را بر روی کره ی خاکی فراموش می کند.
همانگونه که زمین خاک خود را نرم نگه داشته و از زایعت و رسوبات می زداید ،انسان نیز می تواند با دوری از جبت وطاغوت ،
با سفید کردن لوح درونی قلبش عالم درونی خود را همچون سرزمینی با تراب پاک آماده ی حیات و سبزینگی کند.و آنگاه است که
ندای <انا الطوفان> امیر عالمین ،امیر من فی السماء و امیر من فی الارض در آسمان درونی انسان شنیده می شود .و با غرش
صوت <انا شده الطوفان>فاطمی ، این حقیقت اب است که بر خاک نرم زمین انسان می نشیند و کام او را از <شرابا طهورای
ذات الهی سیراب می کند .این همان قطرات بی رنگی است که از خاک نشینان کوی عشق ، همانها که مادرشان رحمت و
پدرشان نور است ٍ همانها که حامل حقیقت ایمان گشته اند،مومنین فاطمی و به عبارتی ابر های سبز رنگ وجود آدمی ر پیکره
درونی انسان جاری می گردند.
این آب بود که طاقت ماندن در لوای بی رنگی را نداشت ،خواست به ظهور برسد ، مسیر نینوا را پیش گرفت ...از دستان
خدا مدد گرفت تا از مشک سقای عالم کربلا بر لبان خشکیده عاشورائیان جاری گردد و ندای العطش العطش ذره ذرات زمین کربلا
را بیشتر کند.آری بیشتر ،زیرا خصلت آب کربلا کثرت در تشنگی است ،زیرا که خود آب نیز در این وادی تشنه است،تشنه ی چشمان
ساقی،همان چشمانی که با ی نگاهش تمم عالم را سلمان می کند. همان سرداری که خود تشنه ی حل در امامش بود.اب را در
وادی کربلا آنقدر میتوان معنی کرد که شاید قلم را توان نگارش آن نباشد.هر حقیقتی که به ولایت زهره عالم وجود وصل شود انقدر
کثرت پیدا می کند که دیگر حدی برایش نمی ماند.او کوثر است و خالق آب.
اما از تشنگان حرم یار ....آنان که دائم در نمازند و ذکر باقی خدا بر روی زمین دلشان را فراموش نمی کنند. آنان که نگاهشان به
دست ساقی اوست و به دنبال یک جرعه از شراب ولایت فاطمی ،همان آب ،همان آبی که نمودش حل در امام زمان است.
هر که دارد حوس کرب و بلا بسم الله....اما شرطی دارد وآن این است که انسان پنجره ی وجود خود را از طاغوت
و شر،که مولانا الصادق علیه السلام فرمودند:عدونا اصل کل شر /پاکیزه گرداند،و از انها بیزاری جوید تا حقیقت آب از بارارن
رحمت حق بر درونش جاری گردد، و شرط دیگر آنکه شاخصه ی وجودی اش اما زمانی باشد.
او خود حسینی است و حسینی ها را می طلبد .او صبح تا شام جای اشک خون می گرید و ندبه می کندف دیگر اشکهایاو بعد
از کربلا سرخ است ف این همان اشکهایی است که میتوان حسین را در آن دید ، این همان آبی است که یک قطره اش تمام عالمیان
را بیدار می سازد و وجودشان را حیات می بخشد .آب یعنی ولایت مادر خلقت ،اب یعنی ولایت امامان به حق ،آب یعنی مست در مولا شدنف
و در یک کلام آب تا ابد جاری است ، چون ولایت جاری است و آب بی رنگ است چون ولایت بی رنگ است و و رنگ از آن معنا
می گیرد.به راستی چرا؟مگر آب نیست ؟مگر میشود؟او رحمان و رحیم است و آب را بر هر زمینی می فرستد
..پس چرا کسی به صدای هل من ناصر ینصرنی که از دو لب مبارک حجه ابن الحسن خارج میشود پاسخ نمی گوید ؟همان
نصرتی که پاسخش حل در ولایت نقد است. همان که پاسخ اش از خود خالی شدن و از آب پر شدن وبه بی رنگی رسیدن است
. تا کی گوساله و سامری بر زنگار قلب ادمیان فرمانروایی می کند؟و آنها کیستند که غیرتمندانه خاک وجودیشان را آماده ی باران اشک های
سرخ حجت خدا بر روی زمین می کنند،تا از شراب او زمین دل خود را سیراب کند؟و خود سرچشمه ای دیگر از حقیقت آب شود.
و قطرات آب آرام آرام همچو اشکی بر گرفته از دلی سوخته بر پیکره عالم نشست تا حیات معنا پیدا کند.وحیات یعنی دانستن
و معرفت به حقیقت وجودی آب ،هر که را در این وادی راهی نباشد ،مرده ای بیش نیست ، زیرا که جهل مقدمه ی مرگ است
و مرگی حقیقی .هر آسمان را از برای آب حقیقتی است و هر حقیقتش را سرچشمه ای ست و ولایت یگانه بانوی عالم وجود
را خالق سر چشمه ها . گویند هر آسمان در برابر آسمانی دیگر همچون حلقه ایست در بیابان دل ،پس هر سر چشمه ای
در برابر سر چشمه ای دیگر همچون مهره ای ست بی نام و نشان.و آن زمان که ذات حق اراده کرد تا آب را به بهترین
خلقش نشان دهد،آنقدر نزولش داد تا بر روی کره ی خاک ،بی رنگ،بی بو به ظهورش رسانید ،که اگر مدتی کم نعمتش را بردارد ،
حیات وجود خود را بر روی کره ی خاکی فراموش می کند.
همانگونه که زمین خاک خود را نرم نگه داشته و از زایعت و رسوبات می زداید ،انسان نیز می تواند با دوری از جبت وطاغوت ،
با سفید کردن لوح درونی قلبش عالم درونی خود را همچون سرزمینی با تراب پاک آماده ی حیات و سبزینگی کند.و آنگاه است که
ندای <انا الطوفان> امیر عالمین ،امیر من فی السماء و امیر من فی الارض در آسمان درونی انسان شنیده می شود .و با غرش
صوت <انا شده الطوفان>فاطمی ، این حقیقت اب است که بر خاک نرم زمین انسان می نشیند و کام او را از <شرابا طهورای
ذات الهی سیراب می کند .این همان قطرات بی رنگی است که از خاک نشینان کوی عشق ، همانها که مادرشان رحمت و
پدرشان نور است ٍ همانها که حامل حقیقت ایمان گشته اند،مومنین فاطمی و به عبارتی ابر های سبز رنگ وجود آدمی ر پیکره
درونی انسان جاری می گردند.
این آب بود که طاقت ماندن در لوای بی رنگی را نداشت ،خواست به ظهور برسد ، مسیر نینوا را پیش گرفت ...از دستان
خدا مدد گرفت تا از مشک سقای عالم کربلا بر لبان خشکیده عاشورائیان جاری گردد و ندای العطش العطش ذره ذرات زمین کربلا
را بیشتر کند.آری بیشتر ،زیرا خصلت آب کربلا کثرت در تشنگی است ،زیرا که خود آب نیز در این وادی تشنه است،تشنه ی چشمان
ساقی،همان چشمانی که با ی نگاهش تمم عالم را سلمان می کند. همان سرداری که خود تشنه ی حل در امامش بود.اب را در
وادی کربلا آنقدر میتوان معنی کرد که شاید قلم را توان نگارش آن نباشد.هر حقیقتی که به ولایت زهره عالم وجود وصل شود انقدر
کثرت پیدا می کند که دیگر حدی برایش نمی ماند.او کوثر است و خالق آب.
اما از تشنگان حرم یار ....آنان که دائم در نمازند و ذکر باقی خدا بر روی زمین دلشان را فراموش نمی کنند. آنان که نگاهشان به
دست ساقی اوست و به دنبال یک جرعه از شراب ولایت فاطمی ،همان آب ،همان آبی که نمودش حل در امام زمان است.
هر که دارد حوس کرب و بلا بسم الله....اما شرطی دارد وآن این است که انسان پنجره ی وجود خود را از طاغوت
و شر،که مولانا الصادق علیه السلام فرمودند:عدونا اصل کل شر /پاکیزه گرداند،و از انها بیزاری جوید تا حقیقت آب از بارارن
رحمت حق بر درونش جاری گردد، و شرط دیگر آنکه شاخصه ی وجودی اش اما زمانی باشد.
او خود حسینی است و حسینی ها را می طلبد .او صبح تا شام جای اشک خون می گرید و ندبه می کندف دیگر اشکهایاو بعد
از کربلا سرخ است ف این همان اشکهایی است که میتوان حسین را در آن دید ، این همان آبی است که یک قطره اش تمام عالمیان
را بیدار می سازد و وجودشان را حیات می بخشد .آب یعنی ولایت مادر خلقت ،اب یعنی ولایت امامان به حق ،آب یعنی مست در مولا شدنف
و در یک کلام آب تا ابد جاری است ، چون ولایت جاری است و آب بی رنگ است چون ولایت بی رنگ است و و رنگ از آن معنا
می گیرد.به راستی چرا؟مگر آب نیست ؟مگر میشود؟او رحمان و رحیم است و آب را بر هر زمینی می فرستد
..پس چرا کسی به صدای هل من ناصر ینصرنی که از دو لب مبارک حجه ابن الحسن خارج میشود پاسخ نمی گوید ؟همان
نصرتی که پاسخش حل در ولایت نقد است. همان که پاسخ اش از خود خالی شدن و از آب پر شدن وبه بی رنگی رسیدن است
. تا کی گوساله و سامری بر زنگار قلب ادمیان فرمانروایی می کند؟و آنها کیستند که غیرتمندانه خاک وجودیشان را آماده ی باران اشک های
سرخ حجت خدا بر روی زمین می کنند،تا از شراب او زمین دل خود را سیراب کند؟و خود سرچشمه ای دیگر از حقیقت آب شود.
نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 1:24 صبح روز پنج شنبه 87 دی 12